تا کنون در مورد استدلال، نتیجه / مدعا و شواهد سخن گفتیم. از مباحثی صحبت کردیم که در آنها شما مستقیما با متن و گفتار سر و کار دارید و در متن یا گفتار آمده است و منعکس شدهاست.
پس از این قرار است بیاموزیم چگونه به دادهها و اطلاعات پنهان شده در متن یا گفتار توجه کنیم و چگونه آنها را تشخیص دهیم و چگونه علتها و شواهد را بیازماییم.
تفکر انتقادی – آیا علتهای بدیلی در کار نیستند؟
اول ببینیم علتهای بدیل به چه چیزهایی گفته میشود.
ابتدا به این داستان توجه کنید:
«پسر بچهای متوجه شد خورشید صبحها در آسمان ظاهر و شبها ناپدید میشود. او نمیتوانست بفهمد که خورشید شبها کجا میرود. مدتها غروب خورشید را تماشا میکرد اما باز هم نمیتوانست پاسخ سؤالش را بیابد.
در همین زمان متوجه شد که پرستارش هم صبحها میآید و شبها میرود. او از پرستارش پرسید: شبها کجا میروی؟
پرستارش جواب داد: به خانهام میروم.
پسربچه با ارتباط دادن آمدن و رفتن پرستارش با خورشید و رفتن در شب نتیجه گرفت رفتن پرستار باعث میشود خورشید هم شبها به خانهاش برود.»
ما ذهن خطاکاری داریم. ذهنی که ممکن است ما را به شدت دچار اشتباه کند و این یکی از مهمترین اشتباهات و خطاهای ذهنی ماست: «تلاش برای یافتن ارتباط بین شواهد»
در بیشتر موارد ممکن است بین شواهد هیچ ارتباط محکمی وجود نداشتهباشد.
به مثال زیر توجه کنید:
«طبق آمار، فروش بستنی در تابستان بالاتر میرود و مردم بستنی بیشتری مصرف میکنند. مشاهدات خیابانی همچنین نشان میدهد تعداد نزاعهای خیابانی در تابستان بیشتر است. پس نتیجه میگیریم که بین مصرف بالای بستنی و نزاع خیابانی رابطه مستقیمی وجود دارد و اگر میخواهیم میزان نزاعهای خیابانی را کاهش دهیم، باید فروش بستنی در تابستان را متوقف کنیم.»
این پاراگراف که به نظر بخشی از سخنرانی مسئولین امر است، در واقع ساختگی است. اما قصد داشتیم در آن به یک نکته اشاره کنیم و آن هم این بود که همواره بین چیزهایی که با همدیگر رخ میدهند، ممکن است ارتباط مستقیمی وجود نداشته باشد.
این نکته حداقل در فرهنگ ایرانی بسیار جاافتاده است و از مفاهیم خرافی و درمانهای سنتی تا باور به ناپایداری ظلم و مسائل اجتماعی نمونههای بسیار زیادی را میتوانید مشاهده کنید که «همزمانی به اشتباه همعلتی» درک شدهاست.
به هر صورت علت بدیل تبیینی قابل قبول است که میتواند توضیح دهد چرا فلان رخداد، رخ میدهد.
دقت کنید که باز در اینجا با همان مسئله اساسی مواجه هستیم: هر علت بدیلی لزوما توضیح دهنده رخدادش نیست: همانند درک پسربچه از طلوع و غروب خورشید و ارتباطش با رفتن و آمدن پرستار، ممکن است اتفاقا رخدادها کاملا با همدیگر بیارتباط باشند.
شناختن و شناسایی علتهای بدیل و اعتبارسنجی آنها از جمله مهارتهایی است که کمک میکند «بین خطوط» را بخوانید و درک کنید.
هر جایی «نتیجه / مدعا» در متن دیدید، ممکن است در توضیح شواهد و دلایل استدلال، نویسنده یا گوینده به علتهای بدیل تکیه کردهباشد.
برای مثال به گزاره زیر توجه کنید: (کد خبر: 1403022316875، ایسنا، 23 اردیبهشت 1403)
پیشنهاد میکنم یک بار فرآیند تفکر انتقادی را روی این متن پیش ببرید.
پس از یافتن نتیجه / مدعاها، به استدلالها و نوع آنها خواهیم رسید و علت و معلول بودن را با هم بررسی میکنیم:
نتیجه / مدعا: حضور زنان در فعالیتهای اجتماعی و اثرگذاری در جامعه هیچگاه توسط اسلام با مانع مواجه نشده است.
استدلال : تعریف حجاب بهمنظور حفظ کرامت یک زن نشان میدهد که برخلاف مغرضان و کجاندیشان اسلام به دنبال حذف زنان از زندگی اجتماعی نبوده است.
دلایل استدلال : حفظ کرامت زن با حجاب
واژگان مبهم: کرامت – فعالیت اجتماعی – کج اندیشان – مغرضان
فرض ارزشی: اسلام به دنبال حذف زنان از زندگی اجتماعی نیست.
شواهد چقدر محکم اند؟ استناد به فقه اسلامی
اکنون به بحث علتهای بدیل در همین پاراگراف بازگردیم.
علت و معلول را شناسایی کنیم:
- حضور زن در اجتماع در اسلام منع نشده است. (معلول)
- حفظ حجاب به دلیل حفظ کرامت زن است. (علت)
ارتباط بین علت و معلول : چون در اسلام به کرامت زن در اجتماع اهمیت داده شدهاست، پس حضور او در اجتماع با «حفظ حجاب» منعی ندارد.
اینجا آنچه بین خطوط قابل خواندن است را بولد کردهایم که در متن اصلی به همین صراحت به آن اشاره نشدهاست.
مسئله این است که علتهای بدیل همیشه همهجا هستند و تشخیص آنها کاری زمانبر است و باید در گفتار و نوشتار همیشه دقت داشتهباشیم که علتهای بدیل ما آیا واقعا علت و معلول هستند، یا ما دوست داریم آنها علت و معلول همدیگر باشند.
در پژوهشهای علمی این خطا همیشه با ماست. ما یک فرضیه تعریف میکنیم و آن را کمکم آزمایش میکنیم. گاهی ممکن است پژوهشگر در درون ذهنش همواره به این مسئله بیندیشد که دادهها را به نحوی تفسیر کند که فرضیهاش درست از آب در بیاید.
چنین اصلی که در «بیشتر» پژوهشهای کاملا علمی هم به چشم میخورد را گاهی با «آمار» میتوان برطرف کرد و برای مثال آزمونهای آماری را به کار برد که در آن میزان همبستگی بین دادهها و ارتباط بین گزارهها و فرضها به آزمون کشیده میشوند و مثلا در صورتی که P-Value از 0.025 بیشتر باشد ارتباط «معناداری» بین فرضیههای ما وجود دارد. (فرادرس – آزمون آماری)
(در بخش چگونه با آمار دروغ بگوییم به این مباحث هم خواهیم پرداخت)
با به خاطر سپاری یک اصل ساده عموما میتوان از افتادن در دام چنین خطایی پیشگیری کرد: «در پژوهشهای علمی باید دقت داشت که مشکل راهکار را پیش ببرد و نه بر عکس»
این اصل ساده اما در عمل به سختی پیاده سازی میشود.
راهکار مشکل را پیش میبرد به چه معناست؟
با سادهترین توضیح یعنی ما راهکاری در ذهنمان داریم و تلاش میکنیم سؤال را شبیه راهکارمان کنیم.
برای مثال ما میدانیم که به هر دلیلی دوست داریم به یک باور، باور داشتهباشیم و آن را بدیهی بدانیم (در حالی که ممکن است آن باور اساسا بدیهی نباشد)
حال در مقام پژوهشگر میکوشیم دادهها را طوری گردآوری و بررسی کنیم که شبیه آن چیزی باشد که ما تصورش را داشتیم. اینجا حتی ممکن است دچار جمود فکری و ندیدن دلایل رد فرضیه خویش باشیم که اصولا باعث میشوند پژوهش از ریل علمی بودن خارج و به ورطه سفسطه بیفتد.
با ذکر چند مثال این مبحث را ادامه میدهیم:
«بعد از کشف نفت، دولت وقت ایران به سرعت مشغول خرید دستاوردهای توسعهای از جهان شد. دستاوردهایی نظیر کارخانه، راه آسفالته و راهآهن. این دستاوردها پاسخ معمول جهان به پدیده عقبماندگی بودند، اما سؤال مهم ما در آن زمان «چگونه پیشرفت کنیم» شاید نبودهاست، بلکه این بودهاست که «با خزانه خالی چه کنیم». در واقع اگر سؤال اصلی ما این بوده که «چگونه پیشرفت کنیم؟» به جای واردات دستاوردهای توسعه و فنآوری، به فکر ساختن درونزاد زیرساختهای توسعه و فکرآوری همراه آن میافتادیم.»
«در سال 2008 و به دنبال سقوط سهام در بازار بورس آمریکا و بازار املاک، با توضیح نسیم طالب در مورد پدیده قوی سیاه بسیاری از فعالان بازار سرمایه متوجه شدند راهکار ذهنی و فرض ذهنیشان در «غیرقابل سقوط بودن بورس» بوده است و تمام شواهد را از این دریچه دیده و تفسیر کردهاند و اتفاقا آن چیزی که پیش چشمشان اتفاق افتادهاست را حذف و نادیده گرفتهاند.»
«آزمایش زندان استنفورد که به نوعی معروفترین آزمایش قرن است، بر مبنای مشاهده و فرض ذهنی زیمباردو پیش رفته است که «انسان ذاتا موجودی خشن است». بعدها با مطالعه یادداشتها و کار روی روش پیادهسازی آزمایش مشخص شد که زیمباردو شرایط را به صورت خنثی پیش نبردهاست و ورودیها را دستکاری کرده تا به نوعی علت خشونتورزی انسان که مهمترین سؤال پس از وقوع جنگ جهانی دوم بود را پاسخ دهد.»
زمانی که تشخیص دادیم علتهای بدیلی در کار هستند، چه کنیم؟
در این موارد با پرسیدن سؤالاتی میتوان بهتر اندیشید. از جمله سؤالات درست میتوانند این چند سؤال باشند:
- آیا هیچ راه دیگری برای تفسیر کردن این شواهد وجود ندارد؟
- چه چیزی دیگری میتوانسته علت این عمل یا تبیین کننده نتایج این پژوهش باشد؟
- اگر از دیدگاه مخالف به موضوع نگاه کنم، چه چیزهایی را میتوانم در حکم علتهای مهم قلمداد کنم؟
- اگر این تفسیر نادرست باشد، چه تفسیر دیگری میتوان برای این علت و معلولها ارائه کرد؟
چه اطلاعات مهمی بیان نشدهاست؟
تا کنون در مورد علتهای بدیل صحبت کردیم. مشخص کردیم که همچنان میتوان به نتیجه / مدعا نگریست و در این مورد اندیشید که شاید ارتباط معنادار صحیحی بین علت و معلول وجود ندارد و شاید نویسنده / گوینده به درستی داستانی اصرار دارد که واقعیت ندارد.
اکنون لازم است در خواندن «خطوط بین محتوا» احتیاط بیشتری به خرج دهیم و با ذرهبین نقادانه، کشف کنیم، چه اطلاعات مهمی است که میتوانست بیان شود و نشدهاست؟
به این عبارت توجه کنید:
«ملکوت آسمان، بهترین فیلم کوتاه امسال!»
طبیعتا هدف این نوشته (همچنان که در بخش آموزش کپیرایتینگ خواهید آموخت) این است که شما را مجاب کند این فیلم را ببینید. البته حتی بدون رسیدن به این سطح از مهارتهای تفکر انتقادی، باز هم شما میدانستید که آگهیهای تبلیغاتی اصولا همه حقیقت را نمیگویند و اصلا آگهی تبلیغاتی ساخته میشود که ویژگیهایی را برجسته کند که روی روان شما اثر مثبتی بگذارند و باعث ترغیب شما به خرید، یا انجام عملی شوند. (باز مفصلا در دوره کارشناس محتوای متنی، از این مفهوم سخن گفتهایم.)
تفکر انتقادی عینکی است برای استقلال رأی. اما باید توجه داشت که نداشتن اطلاعات کافی در مورد چیزی به استقلال رأی نخواهد انجامید. به همین خاطر است که خواندن خطوط بین محتوا بسیار اهمیت دارد.
ما تا صرفا تمام ویژگیهای یک فیلم را از جنبههای مختلف (مثبت و منفی) نشنویم و ندانیم، و نتوانیم آن چه را که بیان نشده است و از ما پنهان کردهاند را دریابیم، استقلال رأی بیمعناست.
شق بعدی مسئله در کسی است که اطلاعات را به شما میدهد. او عمدا یا سهوا ساختار اطلاعات را طوری برنامهریزی میکند که بتواند روی نحوه فکر کردن شما تأثیر بگذارد. بنابراین تصمیم با شماست که «وسیله رسیدن» آن شخص به هدفش باشید یا نه. چرا که بیشتر وقتها هدف «قانع کردن» مخاطب است و مخاطب باهوش ممکن است به این راحتیها قانع نشود.
البته که طبیعی است برای رسیدن به اهداف بازاریابی و فروش، آگهیهای محتوایی را طوری تنظیم کنیم که در نهایت به هدف خود یعنی Engagement با مخاطب (تعامل با مخاطب) برسند و سعی کنیم استدلال را با پررنگ کردن نکات مثبت و کمرنگ کردن نکات منفیاش به قویترین و قابل قبولترین شکل خودش مطرح کنیم.
در مقام متفکر انتقادی هدف پرسیدن آن سؤال نقادانه مهمی است که در نهایت باید منجر به این شود که «آیا اطلاعات بیان نشده، روی برهان و استدلال و نتیجه / مدعا اثر گذار هستند و به آن کمک میکنند تا قانع کنندهتر شود یا نه»
ناکامل بودن استدلال طبیعی است
استدلالهای مطرح شده همیشه کامل نیستند. این امر هم طبیعی است و هم گاهی اجتناب ناپذیر. از آنجایی که زمان و مکان ما محدود است و نمیتوانیم تا جزئیترین بخش استدلالها را عرضه کنیم و توضیح دهیم و نیز چون مدت زمان تمرکز مخاطب هم بسیار کوتاه است و پیام باید سریعتر به مخاطب برسد و مخاطب شاید حوصله شنیدن و خواندن همه استدلالهای ما را نداشته باشد.
به بیان دیگر ممکن است بتوان برای آگهی فیلم «ملکوت آسمان، بهترین فیلم کوتاه امسال!» یک کتاب کامل نوشت و توضیح داد؛ که در نهایت ممکن است این هزینه زمان و انرژی گذاشته شده، به خرید فیلم و تماشای آن نینجامد و بنابراین بیفایده باشد.
دلیل دیگری که باعث میشود برخی استدلالها بیان نشوند، غیر از این که نویسنده / گوینده به نحوی قصد فریب مخاطب را دارد، در فرضهای ارزشی اوست. او چیزهایی را بدیهی دانستهاست که مخاطب آنها را بدیهی نمیداند.
برای یافتن اطلاعات مهمی که بیان نمیشوند، اما همچنان روش انتقادی وجود دارد. با پرسیدن سؤالهای زیر میتوان سرنخهایی برای پیدا کردن اطلاعات مهمی یافت که بیان نمیشوند.
این چک لیست را همیشه میتوانید همراه خود داشته باشید تا در خواندن بین خطوطی که محتوا ندارند به شما کمک کند.
- استدلالهای متقابل رایج
- کسی که مخالف این نتیجه / مدعا باشد، چه دلایلی میتواند داشته باشد؟
- آیا پژوهشهایی هستند که نتایج آنها با نتیجه عرضه شده متناقض باشند؟
- آیا مثالها، گواهیهای شخصی و تمثیلهایی وجود دارند که بیان نشده باشند و در عین حال مؤید نظر طرف مقابل باشند؟
- تعریفهای از قلم افتاده
- اگر عبارتهای کلیدی را به طور دیگری تعریف کنیم، استدلالهای حاصل چقدر با همدیگر فرق میکنند؟
- ترجیحات ارزشی یا دیدگاههای بیان نشده
- آیا ترجیحات ارزشی متفاوت میتواند شیوه برخورد با این مسئله را تغییر دهد؟
- با ارزشهایی متفاوت و متضاد با نویسنده / گوینده به چه استدلالها و نتایجی میرسیم؟
- منبع و مأخذ «امور واقعی» که در برهان و استدلال به آن اشاره شده است
- جزئیات روند جمعآوری اطلاعات
- فرضیه اصلی برای ساختن پرسشنامه چه بودهاست؟
- چند نفر این پرسشنامه را پر کردهاند؟
- نحوه بیان سؤالهای نظرسنجی چگونه بودهاست؟
- آیا در نظرسنجی امکان کافی برای پاسخ دهندگان وجود داشته که پاسخهایی غیر از آنچه در گزارش آمدهاست به سؤالها بدهند؟
- شیوههای دیگر جمعآوری یا سازماندهی شواهد
- اگر برای مثال به جای پرسشنامه، به صورت شفاهی این اطلاعات جمعآوری میشدند نتیجه این پژوهش چقدر تغییر میکرد؟
- ارقام، نمودارها، جداول
- اگر شواهد مربوط به سالهای قبل را در نظر بگیریم، دادههای عرضه شده چقدر تفاوت دارند؟
- آیا نویسنده / گوینده در این اعداد و ارقام مبالغه نکردهاست؟
- پیامدهای نادیده گرفته شده اقدامی که از آن دفاع یا با آن مخالفت میشود چیست؟
- پیامدهای کوتاهمدت، دراز مدت و میان مدت
- زمینهای که گواهیها و نقل قولها از آن گرفته شدهاست
- آیا گواهیها و نقلقولها از افراد متخصص گرفته شدهاند؟
- مغالطه توسل به مرجع صورت نگرفتهاست؟
- منافعی که از اقناع کردن دیگران نصیب نویسنده / گوینده میشود
- اگر روش پیشنهادی شخص را برگزینیم، آیا سود مالی نصیب او خواهد شد؟
- آیا شغل یا حرفه این فرد رابطهای با مدعای به خصوص وی ندارد؟
با این همه، باز هم ممکن است اطلاعات مهمی از نظر مخفی بمانند. بنابراین همیشه این سؤال نقادانه را مطرح کنید
«آیا این گوینده / نویسنده اطلاعات دیگری را که قبل از داوری درباره استدلالهای او باید بدانم، جا نینداختهاست؟»
برای تمرین بهتر، با همدیگر یکی از آگهیهای دائم تکرار شونده را بررسی میکنیم:
اکنون روی «دوره رایگان پولسازی» وارد لینک بعدی میشویم که در ابتدا با چنین محتوایی مواجه میشویم:
«